زندگی آرام

خاطراتم را می نویسم

زندگی آرام

خاطراتم را می نویسم

10 دی


1.باورم نمیشه که 10 روز از دی گذشت و من هیچ تغییری نکردم

(این روزها خیلی خوابیدم)


2.اخبار چرت و پرت و دروغ میگوید و من حرسم میگیرد

(بقدری که میخواهم تی وی را بشکنم)


3.گلویم طور خاصیست گویا سرما خورده ام


4.بدنم حال ندارد و همش در حال استراحت است ...

(ورزش هم تعطیل)


چندین بار آمدم بنویسم اما هربار شروع کردم وبلاگ دوستان خواندن و زمان خیلی زود گذشت ...


شوهر بچه میخواهد و من سردرگم ، نمیدانم آیا وقتش رسیده یا نه !؟


نگران همه چیز هستم به همه چیز فکر میکنم از نهار فردا گرفته تا زمان اتمام کلاس ها ، فرزنددار شدن و...


نمیدانم امروز 9 دی است یا 10 دی ، حوصله ای هم ندارم تاببینم کدام است


زیاد هم مهم نیست برای یه آدم تنبلی که هیچ گاه برنامه هایش عملی نمیشود


گفتم برا برنامه ریزی برم مشاوره اما حال و حوصله اش نبود


حالم خوب نیست نمیدانم روحیست یا جسمی !





نمیگذارند همه ، حرفهایشان را بزنند ! فقط یه قشر خاص میایند و هر چه چرند پرند در مورد بقیه میخواهند میگویند و ...


حال آدم به هم میخورد ، شاید برا همین حالم بد است 


چه سواستفاده گر و چه احمق اند




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد