زندگی آرام

خاطراتم را می نویسم

زندگی آرام

خاطراتم را می نویسم

10دی



باز هم مینویسم 10 دی با اینکه میدانم، تاریخ فرداست


آهنگ میذارم و صدایش را بلند میکنم تا نشنوم چرت و پرت های تی وی را




پدر

شاید اولین کسی که عاشقش شدم پدر بود 


و من چه دیر این را فهمیدم 


او همه وجودش را در من میدید و من وجودم را در هیچ جستجو میکردم


او مرا آرامش داد و من او را ... نمیدانم او را چه دادم


اینک مریض است و من دل خون وفتی چشمهای تنگ مهربانش را میبینم


گریه میکنم و حالم بد است ، او هم گریه میکند و حالش بد است !


حق این را دارد که اولین عاشقانه من او باشد


نمیتونم تصور کنم نباشد روزی ، و ترس از اون روز مثه خوره میخورد تمام لحظه هایم را.


شوهر هیچ وقت نمیفهمد احساسم را و حتی نمیفهمد حال بدم از کجاست


نمیتوانم درد کشیدنش را ببینم  نمیتونم


و این دنیا عجب غم هایی با خود دارد 


انگاری اشک هایم زیادی تلنبار شدن شوریشان زیاد شده و پوست صورتم را میسوزانند


همراه با آن قلبم هم میسوزد


پیانو مینوازد مردک و من گوش میدهم تنها دلخوشی ام است این آهنگ قشنگ




10 دی


1.باورم نمیشه که 10 روز از دی گذشت و من هیچ تغییری نکردم

(این روزها خیلی خوابیدم)


2.اخبار چرت و پرت و دروغ میگوید و من حرسم میگیرد

(بقدری که میخواهم تی وی را بشکنم)


3.گلویم طور خاصیست گویا سرما خورده ام


4.بدنم حال ندارد و همش در حال استراحت است ...

(ورزش هم تعطیل)


چندین بار آمدم بنویسم اما هربار شروع کردم وبلاگ دوستان خواندن و زمان خیلی زود گذشت ...


شوهر بچه میخواهد و من سردرگم ، نمیدانم آیا وقتش رسیده یا نه !؟


نگران همه چیز هستم به همه چیز فکر میکنم از نهار فردا گرفته تا زمان اتمام کلاس ها ، فرزنددار شدن و...


نمیدانم امروز 9 دی است یا 10 دی ، حوصله ای هم ندارم تاببینم کدام است


زیاد هم مهم نیست برای یه آدم تنبلی که هیچ گاه برنامه هایش عملی نمیشود


گفتم برا برنامه ریزی برم مشاوره اما حال و حوصله اش نبود


حالم خوب نیست نمیدانم روحیست یا جسمی !





نمیگذارند همه ، حرفهایشان را بزنند ! فقط یه قشر خاص میایند و هر چه چرند پرند در مورد بقیه میخواهند میگویند و ...


حال آدم به هم میخورد ، شاید برا همین حالم بد است 


چه سواستفاده گر و چه احمق اند




2دی

مرتب با خودم فکر میکنم که اگه از فروردین کارم و رژیمم و ... شروع کرده بودم الان چقدر همه چیز بهتر بود

اما همش تنبلی کردم همش تنبلی ...

اصلا نمیدونم چیکار میکردم؟!


بهتره بگم همش بهونه ترشی میکردم برا اینکه کارهام و انجام ندم

آره این بهتر


وگرنه من تنبل نیستم


بلاخره اینکه تصمیم گرفتم از صبح این تصمیم و گرفتم که این 3 ماه باقیمونده از سال و بهونه تراشی وبذارم کنار


هر کاری باید انجام بدم به وقتش انجام بدم


آرام زرنگ میشود


امروز از خودم راضی بودم ،با اینکه زیاد خوابیدم اما نهار و شام خوبی درست کردم کارهای وب و خوب انجام دادم و...


برا ارشد و زبان نخوندم


برای شروع خوب بود و از اولین روزم راضی ام



*********************************

فردا میرم خونه مامانی تا لازانیا درست کنم امیدوارم روز خوبی باشه