شاید اولین کسی که عاشقش شدم پدر بود
و من چه دیر این را فهمیدم
او همه وجودش را در من میدید و من وجودم را در هیچ جستجو میکردم
او مرا آرامش داد و من او را ... نمیدانم او را چه دادم
اینک مریض است و من دل خون وفتی چشمهای تنگ مهربانش را میبینم
گریه میکنم و حالم بد است ، او هم گریه میکند و حالش بد است !
حق این را دارد که اولین عاشقانه من او باشد
نمیتونم تصور کنم نباشد روزی ، و ترس از اون روز مثه خوره میخورد تمام لحظه هایم را.
شوهر هیچ وقت نمیفهمد احساسم را و حتی نمیفهمد حال بدم از کجاست
نمیتوانم درد کشیدنش را ببینم نمیتونم
و این دنیا عجب غم هایی با خود دارد
انگاری اشک هایم زیادی تلنبار شدن شوریشان زیاد شده و پوست صورتم را میسوزانند
همراه با آن قلبم هم میسوزد
پیانو مینوازد مردک و من گوش میدهم تنها دلخوشی ام است این آهنگ قشنگ
1.باورم نمیشه که 10 روز از دی گذشت و من هیچ تغییری نکردم
(این روزها خیلی خوابیدم)
2.اخبار چرت و پرت و دروغ میگوید و من حرسم میگیرد
(بقدری که میخواهم تی وی را بشکنم)
3.گلویم طور خاصیست گویا سرما خورده ام
4.بدنم حال ندارد و همش در حال استراحت است ...
(ورزش هم تعطیل)
چندین بار آمدم بنویسم اما هربار شروع کردم وبلاگ دوستان خواندن و زمان خیلی زود گذشت ...
شوهر بچه میخواهد و من سردرگم ، نمیدانم آیا وقتش رسیده یا نه !؟
نگران همه چیز هستم به همه چیز فکر میکنم از نهار فردا گرفته تا زمان اتمام کلاس ها ، فرزنددار شدن و...
نمیدانم امروز 9 دی است یا 10 دی ، حوصله ای هم ندارم تاببینم کدام است
زیاد هم مهم نیست برای یه آدم تنبلی که هیچ گاه برنامه هایش عملی نمیشود
گفتم برا برنامه ریزی برم مشاوره اما حال و حوصله اش نبود
حالم خوب نیست نمیدانم روحیست یا جسمی !
نمیگذارند همه ، حرفهایشان را بزنند ! فقط یه قشر خاص میایند و هر چه چرند پرند در مورد بقیه میخواهند میگویند و ...
حال آدم به هم میخورد ، شاید برا همین حالم بد است
چه سواستفاده گر و چه احمق اند
مرتب با خودم فکر میکنم که اگه از فروردین کارم و رژیمم و ... شروع کرده بودم الان چقدر همه چیز بهتر بود
اما همش تنبلی کردم همش تنبلی ...
اصلا نمیدونم چیکار میکردم؟!
بهتره بگم همش بهونه ترشی میکردم برا اینکه کارهام و انجام ندم
آره این بهتر
وگرنه من تنبل نیستم
بلاخره اینکه تصمیم گرفتم از صبح این تصمیم و گرفتم که این 3 ماه باقیمونده از سال و بهونه تراشی وبذارم کنار
هر کاری باید انجام بدم به وقتش انجام بدم
آرام زرنگ میشود
امروز از خودم راضی بودم ،با اینکه زیاد خوابیدم اما نهار و شام خوبی درست کردم کارهای وب و خوب انجام دادم و...
برا ارشد و زبان نخوندم
برای شروع خوب بود و از اولین روزم راضی ام
*********************************
فردا میرم خونه مامانی تا لازانیا درست کنم امیدوارم روز خوبی باشه
حوصله ام را سر میبرد این مردک دیوانه بنام شوهر
توکی قراره بفهمی حرف من رو ونیاز به توضیح نداشته باشی
خسته شدم از بس باید همه چیزو برات توضیح بدم
خسته شدم ازت
فقط زن میخواهی و بس
واقعا سخته تحمل کردنت
همش به بهانه اینکه کسی کنارم بود مثه غریبه ها حرف میزنی و حال من و خراب میکنی
متنفرم
این روزها روزهای خیلی سختیست
از یه طرف باید زندگی ام را آرام نگه دارم و مشکل تر از آن اینکه
یه آدم تنبل پرخواب پرخور باهوش باید بشه یه آدم پرکار کم خواب کم خور و البته باهوش
مطمینم سال آینده این موقع خیلی همه چیز بهتره
اما الان همه چیز درهم برهمه
1.کلاس
2.خوندن
3.زبان
4. خلاصه نویسی
5. ارشد
روزمره گی های زندگی هم که وجود دارن
آشپزی همسر داری تمیز کردن خونه به مامان باباها سر زدن ....
+کارهای شخصی خودت مثه دستشویی رفتن که گاهی بیشتر از همه طول میکشه!
همه ی اینها وجود دارن و من تنبل که وسط همه این کارها نشسته ام
باید تغییر کنم
تغییراتی که شاید سالهاست آرزوی اونها رو داشته ام
سخت است اما غیر ممکن نیست
کافیست 21 روز مرتب بشم و طبق برنامه کار کنم تا عادتی شود برایم
به قول معروف 21 روز اولش سخت است
همه کارهای بالا رو دوست دارم،خیلی
واین مهمترین نقطه مثبت زندگی من است
یه دفتر برمیدارم و 24 ساعت روزهایم را مینویسم تا حتی نیم ساعت از دستن نرود
همه چیز خوب است و جدیدا خیلی مثبت میبینم و این خیلی خوب است
هوا سرد است و من گرم
زندگیست...
میگذرد ایام تو کار کنی یا نکی او میگذرد
باورت میشود نزدیک1سال از کلاس وب میگذرد!!!
میدونم باورت نمیشه اما یه واقعیته و سال دیگه هم به همین زودی میاد
و اون موقع ...
اون موقع دوست داری چی باشی؟!!!
لیاقت تو از زندگی چیه؟اینایی که الان داری و هستی
یا اونی که میخوای بشی و داشته باشی؟؟!!
پس تلاش کن عزیزم
آرزوهات بزرگن و برای آرزوهای بزرگ زحمت های زیاد باید کشید
بردار قدم های کوچیکت رو،خواهی رسید به قله کوه هرچند خیلی دور است اما میرسی
یقین داشته باش
آرامم همیشه آرام باش و لذت ببر از همین زحمت هایی که برای بزرگ شدن میکشی
بدان زندگی این شکلی زیباست و بوی عطر میدهد
بوی عطر گل مریم باغچه...
خدایم ازت ممنونم استعدادهایی که بهم دادی وشکوفا میکنم این کوچکترین راه سپاسگذاریه که بلد هستم بدان که خیلی دوستت دارم و همیشه شکر گذارت هستم
همسر عزیزم دوستت دارم.همیشه وقتی یه جایی این جمله رو میخوندم تودلم میگفتم خوشبحال کسی که این و نوشته حتما خیلی خوشبخته و شوهرش و دوست داره و هیچ مشکلی با هم ندارن حرف همدیگه رو میفهمن و ....
اما حالا خودم این جمله رو مینویسم با اینکه همه کاستی ها کمبود های شوهر و زندگیم و همه دعواها هم یادم هست
اما دوستش دارم چون فهمیدم زندگی این است
زندگی کاستی دعوانداشته هایی دارد قسمتی رو باید پذیرفت قسمت بزرگشم میشه کم کم با فکر و لذت تغییرش داد.
خوشحالم که اینا رو یاد گرفتم
وحالا با تمام سلول های بدنم میگم دوستت دارم همنفس عزیزم
یه تغییر جدید:من هیچ وقت این جمله رو به همسرم نگفتم اما امشب تمام سعی ام را میکنم که بگم
فرزند عزیزم ،تمام امیدم، نیامده دوستت دارم
بهت قول میدم طوری تربیتت کنم که هرگز مجبور نشی سختی های من و تجربه کنی و تو سن23 یاد بگیری برنامه ریزی و کمتر خوابیدن وشناخت زندگی و حل مشکلات و...
سعی میکنم کم کم بهت یاد بدم تا بیشتر لذت زندگیت و ببری
واینقدر بهت محبت میکنم که یاد بگیری محبت چیست و چگونه باید به همه محبت کرد
خودم رو دوست دارم و از آرامم متشکرم این وبلاگ و زد تا راحت بنویسم حرف های دلم رو